خــــودم+حــــواســـم

♥واگـــویهــ هــایـــ نـسبتـاً اضطــراریـــ...♥ گفتمــ ایــ عشقــ منــ از چیز دگر میــ ترسمــ ♥

خــــودم+حــــواســـم

♥واگـــویهــ هــایـــ نـسبتـاً اضطــراریـــ...♥ گفتمــ ایــ عشقــ منــ از چیز دگر میــ ترسمــ ♥

پست116: ×× نیستـــ ××

باران میگهــ :
 نیستــــ ...

 یهــ چـیز مهمـــ نیستـــ !
 مـحوِ
نامــرئیهـــ

گمهــ

 اصلاً،اصلاً نیستــــ ! (کــلیکـــ)


+ اندوهِــ اینــ شبـهایـــ بیـــ اندازهــ با منــ

   کــودکـــ ولـیـــ،درقــالبـــِ اجـبارِ یـکـــ زنـــ

++دلــمــ گــرفتهــ...اما..ان الله مــعنـا!


نظرات 12 + ارسال نظر
مهسا جمعه 15 اسفند 1393 ساعت 23:16 http://manmenhayekhodam.persianblog.ir

خیلی قشنگ نوشتی باران

مرسی ممنونم عزیزم

روزالی پیرسون جمعه 15 اسفند 1393 ساعت 18:32 http://degardisi1.persianblog.ir/

یک جمله زیبا از طرف خدا :

“قبل از خواب دیگران را ببخش و من قبل از اینکه بیدار شوید ، شما را بخشیده ام” . . .

ممنون

saeed پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 23:16 http://saeeedddd.persianblog.ir/

سلام مهربون
اینم آپ کردم برای شما
نمیدونم شنیدی یا نه
معذرت اگه تکراریه
گوش کن روحیت عوض شه مهربون
بهترینارو برات آرزو میکنم

http://f98.co/t/n1T2Re

http://s3.faza98.com/dl/n1T2Re/Christina%20Perri%20-%20The%20Words%20MP3%20downloads%20_%20www.MyFreeMp3.cc.MP3

(2تا لینکاشو گذاشتم)

سلام
مرسی لطف کردین ،ممنونم ،زحمت کشیدین
1.ما ایرونی به زور حالیمونه جناب!!
2.
the scarites part is leeting go!

امیر پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 21:57 http://mamalooo.persianblog.ir

سلام خوبی باران جان ممنون از لطفتتون همیشه بهت سر میزنم ناله پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است رفت و برگشت سراسیمه که دنیا تنگ است

سلام امیر جان
لطف دارین

pouya پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 17:19 http://aftabyazd.persianblog.ir

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ؛

ﺑﺎﻭﺭ ﺗﯿﺮﻩ ﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ

ﻣﯽ ﺷﺴﺖ ,

ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﺎﻧﺪ ؛

ﺩﻝ ﻣﺎ ﻣﻨﺰﻝ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ,

ﺍﺧﻢ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺑﺴﯽ ﻧﺎﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ,

ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻭﺍﮊﻩ ،

ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺍﺳﺖ ,

ﮐﻪ ﺯ ﻟﺒﻬﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺭ

ﺷﺪﻩ ﺳﺖ ,

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻧﺨﯽ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﯿﻢ

ﺗﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮕﺮﺩﺩ ؛

ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﻢ ...

زیباستممنونم ازلطفتون

saeed پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 14:57 http://saeeedddd.persianblog.ir/

میــــــــدونم ؛ بــــــــرای من نیستــــــــی !
امــــــــا .... !
دلی کــــــــه تنگ باشــــــــه این حرفهــــــــا رو نمیفهمــــــــه ... !
بــــه خــــدا نمیفــــــهمه.... !
ممنونم که هستی مهربون
بهترینارو برات آرزو میکنم زیبا

خیلی ممنون ازلطفتون مرسی

فرشید پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 12:09 http://separaein.persianblog.ir

سلام به خانم باران
چرا دیگه برام شعر ننویسی؟
اونم شعرهای به این زیبایی
ازتون درخواست دارم بازم بنویسید
اگه نتونستم رابطه نظر شما رو با عکس پستی که گذاشته بودم درک کنم و سوال کردم ،خودم زیر سوالم نه شما دوست گرامی
فلذا ....
ببار که اندیشه های خشک سرزمین ذهنم نیاز به آب دارند

سلام جناب فرشید!
شاید نوع برداشت من از پستها و متنایی که میفرستم سوای مفهوم پستهای شما باشه!واینکه حوصله تون نکشه..من اونوقت حس مزاحم بودن روخواهم داشت
علی ای حال....
سعی میکنم

khodai پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 02:01 http://khodai.persianblog.ir

از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود ؟
بی رنگ تر از نقطۀ موهومی بود
این دایرۀ کبود ، اگر عشق نبود
از آینه ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود ؟
در سینۀ هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود ؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود ؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود ؟ قیصر امین پور

خیلی زیباست
ممنونم ازشعر زیبای "قیصر"عزیزم

khodai پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 01:58 http://khodai.persianblog.ir

ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ
ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮﺕ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ

چقدرقشنگ
ممنونم

khodai پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 01:56 http://khodai.persianblog.ir

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﺩﻗﺖ ﮐﻦ
ﺁﺭﺍﻡ ﺭﺩ ﺷﻮ ، ﺣﺲ ﮐﻦ ، ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻧﻌﻤﺖ ﺍﺳﺖ

ممنونم از شما خانم
لطف کردین

khodai پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 01:48 http://khodai.persianblog.ir

زنی شهید می شود،زنی به نام فاطمه
مدینه زهر می شود برای کام فاطمه
دری شکسته می شود،دو دست بسته می شود
یلی سکوت می کند، به احترام فاطمه
شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت باد

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد
سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد وغبار
قبلا این صحنه را...نمی دانم
در من انگار می شود تکرار
آه سردی کشید،حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
گفت:آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...
دست من را بگیر،گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد

صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن ! این صدای روضهء کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم
در ودیوار خانه ای مشکی است
مربع
با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ء ما چقدر تاریک است
گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است...
"حمیدرضابرقعی"

فرشید پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 00:14 http://separaein.persianblog.ir

او آمد
اوامشب آمد
او دوباره امشب آمد
باران
آمد
من باز خوشحالم

ممنونم جناب فرشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد