♥واگـــویهــ هــایـــ نـسبتـاً اضطــراریـــ...♥ گفتمــ ایــ عشقــ منــ از چیز دگر میــ ترسمــ ♥
♥واگـــویهــ هــایـــ نـسبتـاً اضطــراریـــ...♥ گفتمــ ایــ عشقــ منــ از چیز دگر میــ ترسمــ ♥
باران مینویسهــ :
چرا
انقدر
از
باران
متنفرینــ ؟!؟!
+ چونــ سبکــ استراتژیمــ تغییر نمیکنهــ ؟هانــ ؟
++یهــ شناسنامهــ دیگهــ میخوامــ !! (کـلیکــ)
عشق یعنى شب نخفتن تاسحر

عشق یعنى سجده ها با چشم تر
عشق یعنى سربه دار آویختن
عشق یعنى اشک حسرت ریختن
عشق یعنى سوختن یاساختن
عشق یعنى زندگى را باختن
+این آدرس وبلاگ دومه منه خوشحال میشم سر بزنی...
باشه عزیز
حتما خانم میام
سوختم از تشنگی ای کاش "باران" می گرفت
در من این احساس بارآور شدن جان می گرفت
می وزید از سمت گیسوی پریشانت نسیم
بی سر و سامانیم آنگاه سامان می گرفت
دست من چنگ توسل می شد و با زلف تو
درد خود را مو به مو می گفت و درمان می گرفت
کاش می آمد دلم از مکتب چشمان تو
درس حکمت، درس عفت، درس عرفان می گرفت
گر نبود این عاشقی، این انگیزه ی دلبستگی
زندگانی از همان آغاز پایان می گرفت !!
te amo hermoso
ممنون جناب سعید
تمام روزنگاه من
به چشم های زندگیم خیره مانده بود
به ان دوچشم مضطرب ترسان
که ازنگاه ثابت من می گریختند
وچون دروغگویان
به انزوای بی خطر پلک ها پناه می اوردند
ممنون حاج عمو