خــــودم+حــــواســـم

♥واگـــویهــ هــایـــ نـسبتـاً اضطــراریـــ...♥ گفتمــ ایــ عشقــ منــ از چیز دگر میــ ترسمــ ♥

خــــودم+حــــواســـم

♥واگـــویهــ هــایـــ نـسبتـاً اضطــراریـــ...♥ گفتمــ ایــ عشقــ منــ از چیز دگر میــ ترسمــ ♥

پست 156:×× گـســ ××

باران میگهــ :


بســ کهــ

 از طعمــ

"گســـ"
 بیزار بودمــ

 دارهــ سرمــ میاد...!! 

نظرات 6 + ارسال نظر
روزالی پیرسون چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 21:13 http://degardisi1.persianblog.ir/

حسرت یعنی خواستن تو
که داشتن نمی شود هیچوقت!


اوهوم......

پرنسس تنها چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 ساعت 07:20

نگیر از این دل دیوانه، ابر و باران را

هوای تنگ غروب و شب خیابان را

اگر چه پنجره ها را گرفته ای از من

نگیر خلوت گنجشکهای ایوان را

بهار، بی تو در این خانه گل نخواهد داد

هوای عطر تو دیوانه کرده گلدان را

بیا که تابستان، با تو سمت و سو بدهد

نگاه شعله ور آفتابگردان را

تو نیستی غم پاییز را چه خواهم کرد

و بی پرنده گی عصرهای آبان را

سرم به یاد تو گرم است زیر بال خودم

اگر به خانه ام آورده ای زمستان را

بریز! چاره ی این عشق، قهوه ی قجری ست

که چشمهای تو پر کرده اند فنجان را ...!

خیلی قشنگه عزیز
ممنون

که چشمهای تو پر کرده اند فنجان را....

پرنسس تنها چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 ساعت 06:40

گفتگوی باران وپرنسس:

مرضیه مینویسه:باران؟
هوم؟
باران قالب نومبارک...جاله قالبت عزیزمراستی باران؟
هوووووم؟
باپرفسورسمیعی چیکارداری؟
خب کارش دارم
باعشه
باران یه چیز دیگه:تودلهره ها ودلواپسی هات کیو دوس داری؟؟؟؟؟چرا روحتو آزارمیدی؟راستی خودازارترازتو هم میشناسما اسمش ماریا، یک دیوونه ایه که دومی نداره خخخخخخ
بارااااااااان؟
بععععععععله؟چیه انقد صدام میکنی؟
چرا حس میکنی به سقوط نزدیکترمیشی؟توکه همش تواوجی ...فک نکنم اونی که اون بالاهواتو داره بذاره به این راحتیا سقوط کنی...بهش اعتمادکن وچشماتو ببندو بپرتوبغلش فقط همین،اینجوری دیگه نه دغدغه اوج گرفتن داری نه ترس ازسقوط...راستی حواستم باشه خواستی خودتو پرت کنی، روی منه بیچاره نیفتی من این پایین پایینا نشستم دارم یه قول دوقول بازی میکنم،خلاصه حواست باشه دیگه خخخخخخخ
واااااااای چقد تو سوال میپرسی
باعشه دیگه کم میپرسم...خب برام سواله دیگه...فضول نیستما کنجکاوم خخخخخ


خیلی جالب بود

مرسی ....زحمت کشیدی پرنسس عزیز



آدمای
شهودی
شمی
درونگرا
و
حسی
"بازیگر"خوبی میشن!!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 ساعت 05:50

سلام باران جان
ازبابت گلها ممنونم ازت...عین خودت فوق العاده بودن...مخصوصا ازسومی خیلی خوشم اومد

احتمالا خودت رزسفید دوس داری.آره؟من رزآبی خیلی دوس دارم

سلام پرنسس عزیز


خواهش میکنم

آره......

پرنسس تنها چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 ساعت 05:27

گیسوانت زیر باران، عطــر گندم‌زار… فکــرش را بکن!
با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار… فکرش را بکن!

در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعـد از سال‌ها
بوسه و گریه، شکوه لحظه‌ی دیدار… فکرش را بکن!

سایه‌ها در هم گــره، نور ملایـــم، استکان مشترک
خنده خنده پر شود خالی شود هربار… فکرش را بکن!

ابـــر باشم تا کـــه ماه نقـــره‌ای را در تنــم پنهــان کنم
دوست دارد دورِ هر گنجی بچرخد مار… فکرش را بکن!

خانه‌ی خشتی، قدیمی، قل قل قلیان، گرامافون، قمر
تکیـه بر پشتــی زده یار و صدای تار… فکرش را بکن!

از سمــاور دست‌هایت چای و از ایوان لبانت قند را…
بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار… فکرش را بکن!

اضطراب زنگ، رفتم وا کنم در را، کـــه پرتم می‌کنند
سایه‌ها در تونلی باریک و سرد و تار… فکرش را بکن!

ناگهان دیوانه‌خانه… ــ وَ پرستاری که شکل تو نبود
قرص‌ها گفتند: دست از خاطرش بردار! فکرش را نکن


خیلی زیباست...ممنونممم



بوسه،و گریه..شکوه لحظه دیدار.....
فکــرش را بکن

شوکران سه‌شنبه 8 اردیبهشت 1394 ساعت 15:25 http://hajamoo.persianblog.ir

رژیم اشغالگرچشم های تو
کشورخیال مراتسخیر کرد
ومن خالی بودم ارهرسنگی
که ازدورپرت کنم حتی...


ﻫـــــﺮ ﺷـــــﺐ …
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯿـــــﺖ ﺭﺍ ﺩﻋـــــﺎ ﻣﯿﮑﻨـــــﻢ …
ﻭﻟـــــﯽ …
ﻓﻘـــــﻂ ” ﺧــــــــــﺪﺍ ” ﻣﯿﺪﺍﻧـــــﺪ …
” ﺣﺴـــــﺎﺩﺕ ”

ﺍﻣﺎﻧــــــــــﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﯾــــــــــﺪﻩ ......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد