خــــودم+حــــواســـم

♥واگـــویهــ هــایـــ نـسبتـاً اضطــراریـــ...♥ گفتمــ ایــ عشقــ منــ از چیز دگر میــ ترسمــ ♥

خــــودم+حــــواســـم

♥واگـــویهــ هــایـــ نـسبتـاً اضطــراریـــ...♥ گفتمــ ایــ عشقــ منــ از چیز دگر میــ ترسمــ ♥

پست184:×× اینجا رو ؟ ××

باران میگهــ :

یادشــ بخیر !!
-اولینــ پستمــ مرداد92 و موزیکــ وبمــ "سیگار" رستاکــ -

فقطـ
خودمــ و خودمــ و " ♥♥♥... روزمرگیهایــ منــ ...♥♥♥ " عزیزمــ ... !!
چهــ سوتــ و کور بود
اونروزها
دوسشــ داشتمــ ودارمــ هنوز
امّا حالا
اینجا رو 
نمیدونمــ عادتهــ...وابستگیهــ ...دلبستگیهــ...اجبارهــ ... یا دوستــ داشتنـــ ؟؟؟


+چهــ بیــ منطقــ

  بهــ چشماتـــ
 میشهــ عادتـــ کرد...

نظرات 3 + ارسال نظر
پرنسس تنها شنبه 9 خرداد 1394 ساعت 14:49

پس تولد وبلاگت 20مرداده
قدمت من یکم بیشتره توی این مجازی دایناسوری شدم واسه خودم
این مدت که بلاگفا قاطی کرده مخصوصا روزای اول روزی هزاربار میمومدم سرمیزدم تاببینم که درست ده یانه الانم که میرم ومیبینم هنوزم مثل قبله شدید دلم میگیره
من نمیتونم ازوبلاگم جداشم...اسمشو هرچی میخواین بذارین...عادت ...وابستگی...دلبستگی...دوس داشتن...یاحتی اعتیاد اما میدونم که اجباری درکارنیست

من روزاول که رفتم وبم به عشق ماریا اونجارو ساختم اما چندادن پست نمیذاشتم....تاکه روز نحس تولد پرنسس شد کسی بازم یادش نبود برامم مهم نبود اماروزبدی بود چون ماریا توی اتاق عمل بود چون احسان بخاطرعشقش خودشو اتیش زد ورفت وای که چه روزی بود
ازاونموقع دیگه کم کم شروع کردم به پست گذاشتن برام مهم نبود کسی بیاد نظربذاره همین که حرفامو میزدم واروم میشدم برام کافی بود
تااینکه مریم بانو اومد بعدش محمد بعدم علی اکبر وراضیه این 4تا هیچوقت یادم نمیرن
هرچند محمد همین هفته پیش کاری کرد که ...ولش کن
خخخخخخخخ یادخاطراتم افتادم ببخش زیاد حرف زدم

اصلیتش برمیگرده به بهمن ماه
همچین چراغ خاموش بودم
بعدش جدی جدی از مرداد شروع کردم

آره
امان از دست خاطره ها

شوکران سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 22:10 http://hajamoo.persianblog.ir

کاش خداوند وقتی ادمهارومی افرید
جفت هرکس روباهاش می افرید
تااین همه ادمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها
به اجبار خودشون روجفت نشون نمی دادند



ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم

نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه می گیرد

شوکران دوشنبه 4 خرداد 1394 ساعت 14:53 http://hajamoo.persianblog.ir

من ان ابرم که بارانش توباشی
همان یوسف که کنعانش توباشی
مسافرمی شوم تااخرعمر
دران راهی که پایانش توباشی

گاهی دویدن برای رسیدن به کسی
نفسی برای ماندن کناراوباقی نمی گذارد



حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا

دو برابر شدن غصه تنهایی نیست ؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد